سلام..کم کم بوی محرم هم اومد...وااااااای.... نمیدونین که چقدر دوسش دارم....سینه زنی هاش و ....پرچم وصل کردناش و..زنجیر زندناش و.....درد دل کردناش و....گریه کردناش و.... مخصوصا امسال هم که دلم خیلی گرفته مثه ابره همین چند وقت پیش که داشت با باریدنش ، رشت رو سیل میبرد حالا تو محرم اگه شد فیلم ها و عکس های هیئت مون و براتون میذارم..هیئتی که بچه هاش سوا از تظاهرن و فقط ریششون برای امام حسین توی ایامه محرمه و نه برای کسی دیگه . . . راستی بچه ها یه چیزی بگم ماهم هئیت داریم تو خونمون هیئت جوانان ..........(عج) امسال محرم هم که با همه سال ها فرق میکنه(آگاهان میدانند و آنهایی که نمیدانند جز ظالمینند) از محرم گفتم حیفم میاد این چند تا شعر و جمله زیبارو نذارم اولیش از دکتر شریعتی بزرگه که میگه: من در عجبم برای ملتی که خود زیر بار ظلم هستند و برای حسینی گریه میکنند که آزاده زیست. یه شعر هم هست که همیشه جلو هیئت میزنیم...میگه.. روز و شب گر به حسین بن علی گریه کنی.....شرط اول که دهد سود نماز است نماز شاه عطشان که همه عاشق و دیوانه اوست.....گفت عز و شرف و جود نماز ست نماز یه شعری هم بود که توی یکی از این سایتا خونده بودم که میگفت: هی مگو عشقم حسین جانم حسین..هی مگو جانم سکینه نور عین گر مسلمانی نباشد سادگی..کافرم داند ره آزادگی.. کافری باش و ولی آزاده باش...بی هوس باش و چو دریا ساده باش بچه ها بی انصافی نکنید دیگه نظر بدید سلام دوستای گلم
اولین چیزی که با دیدن یا شنیدن کلمات زیر به ذهنتون میرسه چیه؟(اگه دوست داشتین برام بنویسین)
غرور:بدم میاد،ولی بیشتر دوستام بهم میگن خیلی مغرورم مدرسه:بعضی روزاش خوب ولی بعضی روزا پر از استرس (بدترین دوره زندگیم) دانشگاه:بد نیست،(بهتر از مدرسه) آبگوشت:غذای مورد علاقه من آهنگ:فقط غمگین(با اهنگای اقام قربونه صداش برم) دروغ:گاهی اوقات لازمه! لیسانس:خیلی دلم میخواد اشک:بهترین نعمت که با اون خیلی راحت میشی ،سبک میشی شب:فکر در مورد هر چیزی(اگه خوابم نیاد) زندگی:مجبوری زندگی کنی عشق:وجود نداره،شکستن قلب طرف مقابلت هلو:دوست دارم ولی آلرژی دارم شغل:دلم میخواد بابام نمیزاره اینترنت: اطلاعات عمومی رو بالا میبره(به شرط اینکه درست استفاده کنی)(یعنی چت سال 88:هی بدک نبود اشنا شدن با عشقم(امیر) قربونش برم خنده:اگه توی جمع فامیل باشم ماه:ابان( بدترین ماه بود برام ) سرمیزنید راستی عیدتون مبارک عید غدیر خم ایشالا در سالهای اینده یه و عیدو کناره هم جشن بگیریم از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد، دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است دلم برای کسی تنگ است .. دلم گرفت ای هم نفس دلم گرفت ای هم نفس پرم شکست تو این قفس تو این غبار . تو این سکوت چه بی صدا . نفس نفس از این نامهربونی ها دارم از غصه می میرم رفیق روز تنهایی . یه روز دستاتو می گیرم تو این شب گریه می تونی پناه هق هقم باشی تو ای همزاد همخونه چی میشه عاشقم باشی؟ دوباره من دوباره تو دوباره عشق . دوباره ما دو هم نفس . دو هم زبون دو همسفر . دو همصدا تو ای پایان تنهایی پناه آخر من باش تو این شب مرگی پاییز . بهار باور من باش بذار با مشرق چشمات . شبم روشنترین باشه میخوام آیینه خونه با چشمات همنشین باشه دلم گرفت ای هم نفس پرم شکست تو این قفس تو این غبار . تو این سکوت چه بی صدا . نفس نفس سرم درد میکنه.صدای موسیقی رو تا آخرین حد بلند کردم.خونه داره میلرزه.منم دارم میلرزم.نمیدونم از سرما دارم میلرزم یا از اضطراب.بلند میشم میرم کولرو خاموش میکنم.سرم سنگین شده.انگار همهء دنیا دور سرم میچرخه.دارم لورینا گوش میدم. عشقم تو که میدونستی من دوست دارم تو که میدونستی من عاشقتم چراااا؟؟؟درسته ازت دور بودم کنار هم نبودیم ولی من عاشقت بودم دیونه ات بودم یادته؟؟؟؟ چرا با من صادق نبودی من از اول دوستیمون باهات صادق بودم رو راست بودم کلک بهت نزدم بهت خیانت نکردم منظورم این نیست که تو بهم خیانت کردی ولی اصلا باهام صادق نبودی برام ارزش قائل بودی چراااااااااااااااا مگه من چه گناهی کرده بودم هااااااااا تو بهم قول دادی باهام بمونی اگه منو دوست نداشتی چرا به دوستات میگی بهم زنگ بزنن خوردم کنی دارم میمیرممممممممم دارم اتیش میگیرممممممممممممممممممممممممخدایا کمکم کن اینقدر عذابم ندیننننننننننننننننننننننننننننن ازتون خواهش میکنم ادیتم نکنین اگر معنای عشق دل شکستن است ، پس لعنت به عشق !السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
..آخیییی (چه دختره با احساسی..قربونش برم)...
امام حسین میگه اگه دین نداری ولی ازاده باش..چیزی که الان بسیار بهش نیاز دارم
موفق باشین
مدتی نتونستم بیا ولی نظرات گرانبهای شما رو خوندم ولی فرصت نکردم جواب بدم سر فرصت به نظراتتون جواب میدم
!
دوبار عشقمو یعنی امیر از دست دادم بعدش بازم ماله هم شدیم***الهی قربونش برم***
سلام به شماااااااااااا دوستای گلم ؟ شطوریییییییییییین؟
حالتون خوبه؟مرسی که مرتب میاید بهمون
امیرم تو خوبی عزیز دلم عیدت مبارک
همچین روزی منو تو پیش هم باشیم
خدا گفت: نه!
رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکشی.
از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد،
خدا گفت: نه!
شکیبایی زاده رنج و سختی است.
شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.
از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد،
خدا گفت: نه!
من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری.
از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد،
خدا گفت: نه!
رنج و سختی ، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من نزدیکتر و نزدیکتر می کند.
از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد،
خدا گفت: نه!
بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی.
من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند از خدا خواستم و باز گفت: نه.
من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری.
از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند.
و خدا گفت: آه، سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم!
تلفن زنگ میزنه،برنمیدارم.حوصله حرف زدن با هیچکس رو ندارم.
دیشب تا صبح بیدار بودم و به شدت خسته ام.حالم میخواد بهم بخوره.تمام تنم درد میکنه.دستام شده مثل یه تیکه یخ،سرد سرد،مثل دستای مرده.
برادرم نگرانه که من همهء روز رو باید تنها باشم.من نگرانم که نکنه کسی زودتر از همیشه خونه بیاد.دلم میخواد تنها باشم.از نگاهای کنجکاوشون خسته شدم.از این سؤال مسخره که چرا چیزی نمیخوری؟چرا حالت بده؟خسته شدم.
دلم میخواد داد بزنم سرشون و بگم به شما چه؟چرا انقدر ازم سؤال میکنید؟نمیخوام بخورم،میخوام بمیرم.برای مرگمم باید از شما اجازه بگیرم؟
دلم میخواد برم یه جایی که هیچکس منو نشناسه.هیچ کس ازم هیچ سؤالی نپرسه.هیچکس کاری به کارم نداشته باشه.بذارن به حال خودم باشم.
دلم میخواد برف بباره.دلم برای راه رفتنای بی مقصدم زیر برف تنگ شده.دلم میخواد راه برم و برف بخوره توی صورتم.دلم میخواد پاهام تا زانو توی برف فرو بره و انگشتام از سرما بی حس بشن.دلم میخواد یه کلبهء برفی درست کنم وسط یه جنگل بزرگ ِ پر از برف.بعد تنهای تنها برم توی اون کلبه و آروم دراز بکشم و خیره بشم به سقفش و منتظر بمونم تا کم کم مرگ بیاد و من رو سوار اسب سفیدش بکنه و چهارنعل از زمین دور بشه و بره توی آسمون.من محکم بغلش کنم و اون همینطور بالا و بالاتر بره تا دیگه هیچ اثری از زمین دیده نشه.
هیچوقت توی زندگیم انقدر خسته نشده بودم.ولی الان دیگه واقعاْ بریدم.از خودم بدم میاد.حقمه، هرچی که به سرم میاد تقصیر خودمه.چه بهتر که آدم احمقی مثل من بمیره.دنیا پر از آدمای احمقه.یکی کمتر بشه آب از آب تکون نمیخوره.
تازه خیلیا راحت میشن و از دستم نجات پیدا میکنن.
تمام دیشب رو فکر میکردم.قلبم انقدر تند و با شدت میزد،که احساس میکردم الان قفسه سینم رو میشکونه و میپره بیرون.
به این نتیجه رسیدم که من نمیتونم بدون عشق زندگی کنم،ولی با عشق هم نمیتونم،آخه عشق تو این دنیا برای هیچکس مفهومی نداره.اینجا زندگی اونقدر مسخره نیست که کسی بخواد با عشق روزگارش رو بگذرونه.
اینجا اگه بخوای از عشق حرف بزنی بهت میگن،برو بچه جون!گشنگی نکشیدی که عاشقی از یادت بره.
پس بهتره که اصلاْ زندگی نکنم.انگار عشق فقط یه قصهء قدیمی ِ و انگار من یاد نگرفتم که نمیشه توی قصه ها زندگی کرد.من زیادی رومانتیکم.زیادی رؤیایی فکر میکنم.نمیدونم که همهء شاهزاده های سفید پوش مردن.نمیخوام باور کنم که دیگه هیچ شاهزاده ای نیست و هیچ اسب سفیدی باقی نمونده که بخوام باهاش از اینجا برم.من فکر میکنم زیبای خفته وجود داره.فکر میکنم عشق میتونه حتی مرده رو زنده کنه.مثل سفید برفی که با بوسهء شاهزاده از خواب مرگ بیدار شد.نمیتونم باور کنم که سیندرلا یه قصه س.پری ِدریایی وجود نداره.من هنوزم وقتی کنار دریا میرم چشم از دریا برنمیدارم که وقتی پری دریایی سرشو از آب میاره بیرون بتونم توی همون یه لحظهء کوتاه ببینمش.
برام مهم نیست که بهم میخندن.مهم نیست که درباره م چی میگن.من همهء این قصه ها رو باور دارم.من نمیخوام توی دنیایی زندگی کنم که نه پری دریایی داره،نه سفید برفی،نه سیندرلا، نه شاهزاده و نه عشق.
من از دنیای بدون عشق متنفرم.از آدمایی که مثل ماشین از کنار هم عبور میکنن،از روی عادت به هم سلام میکنن،از روی عادت میخندن،از روی عادت زندگی میکنن متنفرم.
دلم میخواد برم و توی قصه ها زندگی کنم.اونجا که دنیا رنگی و قشنگ و پر از مهربونیه.اونجا که تو رو به خاطر عاشق بودن سرزنش نمیکنن.اونجا که همیشه خوبی و عشق و مهربونی برنده س،و آخر قصه ها همیشه خوب تموم میشه.اونجا که حتی قویترین طلسمها با نیروی جادویی عشق باطل میشه.دلم میخواد برم تو قصه ها زندگی کنم. از نفس کشیدن توی این هوای مسموم متنفرم.
اگر رسم عاشقی این است که قلب آنکه دوستش داری را بسوزانی و بعد از مدتی
رهایش کنی پس لعنت به تو که مرا در این دنیای دروغین در به در کردی!
او که ادعا می کرد که تا آخرین لحظه نفسهایش همسفر من
است ، رفیق نیمه راه شد ، او که ادعا می کرد که در این دنیای بزرگ
تنها مرا دارد و با کسی نیست ، هم نفس غریبه ای دیگر شداینقدر اذیتم نکنین چرا شما دو نفر اینقدر عذابم میدین
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |