اینجا هوا بارانیست .
پتویم را تا چانه بالا میدهم
و در بستر گرم خویش فرو میروم .
باران ؟
چرا میباری ای آسمان ؟
و چه راحت میباری !
میخواهم گریه کنم .
میخواهم اشک بریزم ولی نمیتوانم .
میخواهم از این لحظات گله کنم ولی به چه کسی ؟
اینجا هیچ کس نیست .
اینجا فقط من هستم و ....
راستی پس تنهایی کجاست؟
مبادا تنها بماند !
سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظههای جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمیمانی ای مانده بی من
تو را میسپارم به دلهای خسته
تو را میسپارم به مینای مهتاب
تو را میسپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را میسپارم به رویای فردا
به شب میسپارم تو را تا نسوزد
به دل میسپارم تو را تا نمیرد
......
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |